تفسیر سوره حمد
ملاحظات آمارى
نکات فنی و آماری جالبی هم در اين سوره وجود دارد که بسيار قابل توجه مي باشد.
اين سوره هفت آيه دارد، عدد هفت معنای نمادين خاصی در قرآن دارد ؛ مثل هفت آسمان، هفت گاو لاغر و هفت گاو چاق( در داستان حضرت يوسف) ، تشبيه انفاق در راه خدا به دانه گندمي كه هفت خوشه مي روياند و هر خوشه صد دانه و در مجموع هفتصد دانه می دهد. همچنين هفت روز روزه تنبيهي در سفر حج براي شكستن حرمت آن و هفت درياي مرکب براي نوشتن كلمات الهي و ....
جمله : « بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِِ » فقط با اين سوره نازل شده است و در شمارش آيات يک آيه محسوب می شود . درسوره های ديگر قرآن البته « بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِِ » آمده ولي آيه مستقل محسوب نشده است .
مي دانيد که جمله « بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِِ» نوزده حرف دارد واجزاء اين جمله در قرآن( طبق تحقيق دكتر رشاد خليفه) مضربی از عدد نوزده مي باشد. يعنی « اسم» پنجاه وهفت بار تکرار شده (۳*۱۹). « الله » دو هزار و ششصد و نود و هشت بار (۱۴۲*۱۹) ،« رَّحْمنِ» نيز پنجاه وهفت بار (۳*۱۹) و « رَّحِيمِِ » نود و پنج بار (۵*۱۹)!!
قرآن نيز دارای صد و چهارده سوره (۶*۱۹) می باشد. يعنی هم « بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِِ» نوزده تا حرف دارد و هم تک تک کلمات آن در قرآن مضربی از عدد نوزده می باشـنـد.
اين کشفياتی بود که حدود سي چهل سال پيش رشاد خليفه انجام داد. حال اين عدد نوزده چه می گويد و چه کدی را بيان مي كند ، بحث ديگری است.
علاوه بر نكات فوق، سه آيه ديگر از اين سوره نيز مضربی از نوزده است: « الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ » ، « إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ » و « اهدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ ». نکته جالب اين که سوره حمد از بيست و نه کلمه تشکيل شده است. بيست و نه مساوی ده ( عدد تمام) به اضافه نوزده است.
تعداد کلمات اين سوره صد و چهل و چهار (۱۶*۹) حرف است. به نظر مي رسد اعداد : ۹ و ۱۹ و ۲۹ کد های اين سوره باشند ( واله اعلم). يعني ۹ ، ۹+۱۰ ، ۹+۱۰+۱۰
ده هم به گونه اي نمادين نشان دهنده عدد تمام است ( اتممناها بعشر). روابط عددی بسيارشگفتي در اين سوره وجود دارد. از جمله کلمات : « صراط » و « الْحَمْد » که هرکدام سی وهشت بار(۲*۱۹) در قرآن تكرار شده اند !!
در جمله: « اهدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ »، ترکيب هدايت با صراط مستقيم درست ۱۹ بار در قرآن آمده است!! همچنين واژه «غضب»۱۹ بار در ارتباط با خدا در قرآن آمده است (در ارتباط با انسان چهار يا پنج بار). عجيب است که ارقام ۹ و ۱۹ و ۲۹ مثل يک کد و يا کليد رياضی و آماری در اين سوره (و چه بسا در كل قرآن) عمل می کنند.
بعضی از واژه های متضاد نيز در قرآن به طور مساوی به کار رفته اند ، مثل « ضلال» يعنی گمراهی که مقابلش « صراط مستقيم» است و هردو سی ويک بار تکرارشده اند، يا بصورت نكره: « ضلالا» و «مستقيما» كه هر دو كلمه به طور مساوي شش بار در قرآن آمده اند.
اين ارتباط ها ممكن است گفته شود جنبه هدايتی ندارند ، ولی مارا متوجه اين حقيقت می کند که کلمات قرآن سخن پيامبر نيستند ، بلكه مانند بقيه پديده های طبيعي، که دارای نظم وحساب و کتاب می باشند، اين کلمات نيز قانونمندی فوقالعادهای دارند کـــه خارج از ذهن و انديشه بشری بوده و سخن هيچ بشرى دارای چنين روابط منظم رياضی نبوده و نيست.
در اين سوره سه اصل مهم قرآنی تبيين شده است. مهمترين موضوعات قرآني درمثلث توحيد، نبوت و معاد خلاصه می شود که اصل و اساس دين است.
اول خداشناسی خالص توحيدی می باشد . همه مردم کم و بيش خالقی را قبول دارند ، اما اين اعتقاد اغلب آلوده به شرك است . دوم آخرت، اعتقاد به اينکه بعد از اين دنيا جهان ديگری نيز هست و ما به سوی خدا بر مي گرديم و اسامی مختلفی در قرآن برای آن جهان آمده است. سومين نکته آنکه خداوند برای درست زند گی کردن ما راهنمائی هائی فرموده که می توان اسم آنرا هدايت و يا نبوت گذاشت.. پس هر سه موضوع اصلی در اين سوره کوتاه گفته شده است.
« بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِِ »
. اين آيه يا عنوان آغازين ، همانطوري که عرض شد مختص اين سوره است.
بنام الله. "الله" اسم ذات خداوند است. بقيه اسامی که از خدا می شناسيم همگی صفات او هستند . مثل ما که هرکدام در شناسنامه خود اسم مشخصی داريم ولی ممكن است دارای صفاتی چون: شجاعت، مديريت، مهربانی و غيره هم باشيم. آغاز سوره بنام ذات پاک خداوند است. اکثر مردم الله را به عنوان خدا و خالق خود قبول دارند و معتقدند که ما اتفاقي به وجود نيامده ايم بلكه کسی ما را آفريده است، ولی نکته مهم اينست که اين الله را چگونه درك كرده ايم.
ما ميدانيم کهکشان های بسيار عظيمی در جهان وجـــود دارند ، ولی هيچ گونه رابطه ای بين ما و آنها برقرار نيست. اين يک نوع خداشناســـی است که در همين حد خلاصه می شود. ولی جمله « بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِِ »به ما می فهماندکه آن الله، آن کسی که مارا خلق کرده، به ما رحمت دارد ، يعنی نسبت به ما بی تفاوت نيست.شبيه ارتباط ما و خورشيد است که از نور و گرمای آن استفاده می کنيم و اگر خورشيد نباشد ما زنده نمي مانيم.
خورشيد رحمتي براي جهان است. قرآن ميگويد « اللَّهُ نُورُالسَّمَاوَاتِ وَالْأَرْض» خدا مثل نور جهان هستی است. اگر نور نباشد همه چيز در تاريکی و خاموشــی است .اگر گرمای آن نباشد حياتی وجود نخواهد داشت ، در حالی که ممکن است کهکشان های دور دست هيچ ربطی با ما نداشته باشند و اثری از آثار آنها نيز به ما نرسد. ماهم نيازی به آنها نداريم ، ولی رابطه ما با خدا رابطه تنگاتنگی است و هر لحظه در معرض رحمت او هستيم.
خداوند دو نوع رحمت دارد : يکی "رحمـن" و ديگری «رحِيم». رحمـن رحمت عام است . يعنی برای همه است . مثل خورشيد که به همه جای زمين يکسان می تابــد، ولی هركجا بيشتر قابليت جذب داشته باشد به آن بيشتر نور و گرما می دهد. وقتی نور خورشيد به خشکی و يا سنگ می خورد باز تاب کرده و جذب آنها نمی شود ولی آب و جنگل نور و گرما را بيشتر جذب می کنند و خورشيد هم بيشتر به آنها نور و گرما می دهد.
«رحِيم» رحمت خاص است . به نسبتی که بندگان بيشتر خود را در معرض رحمت قرار دهند ، بيشتر به آنها مي دهد . يعنی يک رابطه دو طرفه است. مثل معلم که درس را برای همه به طور يکسان می دهد، ولی به شاگردانی که بيشتر گوش داده و بيشتر سئوال می کنند، بيشتر تو جــه کرده و تمرين بيشتری به آنها می دهد. پس دو نوع رحمت است ؛ اولـــی «رحمن » رحمتي يکطرفه است، ولی دومی «رحيم » رحمت خاص است.
می گويند خدا رحمن است به تمام بندگان، رحيم است به مومنين ، زيرا مومنين خودشان را بيشتر در معرض نور هدايت قرار می دهند.
هر دو صفت « رحمـن» و « رحِيم » از يک ريشه هستند ولی با دو حالت مختلف. در قرآن مکرر آمده است که مشرکين رحمانيت را قبول نداشتند و هنگامي كه به آنها گفته می شد برای رحمن سجده کنيد، « قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ »، می گفتند رحمن چيست؟ مشكل پيامبر اسلام با مشرکين زمان خودش اثبات وجود خدا نبوده است. اصلا" در قرآن آيه اي وجود ندارد که پيامبر بخواهد الله را ثابت کند، همه آنها الله را قبول داشتند، حتی دعا می کردند:
« اللَّهُمَّ إِن كَانَ هَـذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِّنَ السَّمَا»
بارخدايا ، اگر قرار است اين رسول تو باشد، از آسمان سنگ برما ببار.
يعنی يك يتيم بی کس و کار چگـــونه می تواند نماينده تو باشد.
قرآن می گويد اگر ازآنها سئوال کنيد چه کسی آسمانها و زمين را خلق کرده است؛ حتما" می گويند «الله». اگر بپرسيد چه کسی شمارا خلق کرده است؛ حتما" می گويند «الله». چه کسی به شما رزق و روزی مي دهد؛ حتماً می گويند «الله». حتی در قرآن آمده است كه اگر از آنها بپرسيد چه کسی آسمانها و زمين را خلق کرده است، می گويند : « خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيم»، يعنی حتی خدا را به صفت عزيز و عليم هم قبول داشتند. مشكل اصلي آنها عدم قبول رحمانيت و ربوبيت بوده است. تمام بحث پيامبران با مشرکين ربوبيت است. نمرود هم منکر الله نبود. ربوبيت را قبول نداشت .سخن حضرت موسی با فرعون نيز مسئله ربوبيت بود نه الوهيت. الله را همه کم و بيش قبول داشتند و معتقد بودند که جهان خالقی دارد . هرچند درزمان ما منکران خدا نيز پيدا شده اند.
رحمانيت که سرچشمه رحمت و عشق و عاطفه و محبت است ، رابطه ای دو طرفه است. رابطه دو طرفه خورشيد با ما ، با رابطه ما با خداوند که عاشقانه و قلبی است فرق دارد، به تعبير قرآن بعضی از مردم آن گونه ديگران را دوست دارند که خدا را بايد دوست داشته باشند. مي گويد مومن واقعی « أَشَدُّ حُبًّا لِّلّه»، هر چند همه را دوست دارد ،اما حب، عشق و علاقه شديدش فقط به خداست.
« الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ »
حمد به تمامه براي خدائي است که رب عالميان است. دراين آيه تاکيد دارد بر ربوبيت که صفت بعدی خداوند است.
در ترجمه های انگليسی قرآن« رَبِّ » را Senior يا Lord معنا می کنند، يعنی خدا رئيس است. ممکن است خدا را به عنوان خالق جهان و آفريننده ای مهربان و دلسوز باور داشته باشيم ، ولی آن احساس را نداشته باشيم که او رئيس ماست و جهان را می گرداند. اين خيلی فرق می کند که شما کسی را رئيس و صاحب اختيار و همه کاره خود بدانيد، تا اين كه فقط او را آفريدگار خود بدانيد .در صورت اول، به او نيازمند بوده و هر لحظه سعی می کنيد رضايت او را جلب کنيد. خيلی ها فقط با خدا يک رابطه قلبی دارند ، يعنی هر وقت نيازي داشته باشند سراغ او می روند! اين کافی نيست؛ هم اميد انسان به خداست، هم بيم او. انسان در زندگی بايد هم رجاء داشته باشد هم خوف.
پس شروع سوره با خداشناسی در سه بعد: الوهيت، رحمانيت و ربوبيت است و کل قرآن براين سه اصل بنا شده است.
« الْحَمْد» : حمد ، احســاس ستايشی است که ما نسبت به هر چيزی که خوب و زيباست پيدا می کنيم، " ديدن يک گل زيبا و خوشبو ما را به تحسين واميدارد ! ولی اغلب آنرا به باغبان نسبت می دهيم. همچنين ديدن يک منظره يا يک تابلوي زيبا و يا يک موسيقی اعجاب آور تحسين ما را بر می انگيزد و آنها را ستايش می کنيم، ولی بايد از خود بپرسيم که پديد آورنده اصلی آنها کيست؟
به قول شمس:
ای دوست شکر خوشتر يا آنکه شکر سازد
|
خوبي قمر بهتر يا آنكه قمر سازد ؟
|
ای دوست شکر خوشتر يا آنکه شکر سازد. بخشی از علايق بشر به شيرينی ها و غذاهای خوشمزه است. منظور از شکر تمام چيزهای شيرين و خوش كام است.
آن که اين ميوه ها ، شيرينی ها و لذات غذائی را ساخته و احساس تلخــــی ،شيرينی، شوری و ترشی را در زبان ما نهاده تا از مزه ها لذت ببريم بهتر است ، يا مواد شيرينی ها ؟ . خوبی قمر بهتر است يا آنکه قمر سازد ؟ . قمر ماه است که سمبل تمام زيبائی هاست. گرايش بشر به انواع زيبائی ها، از چهره ، اندام و ... كه نيازهاي غريزي اش را اشباع می کند ، بايد او را بــه سمت کسی که اين احساسات را ساخته است سوق دهد . خالقی که از يكطرف اين تناسبات و زيبائی ها را آفريده و از طرف ديگر در روح و روان ما استعداد درک آنها را نهاده است. اگر مـا اين زيبائي ها را نمی فهميديم چقدر زندگي خشن مي شد ! راستي مركز درك اين تناسبات در کجای مغز و قلب ماست؟
ای باغ تو خوش باشی در گلشن و گل در تو
|
يا آنکه بر آرد گل صد نرگس تر ســــازد
|
ای باغ تو خوش باشی در گلشن و گل در تو قسمتي از توجهات ما به گل و گياه، به زيبائی های طبيعت، عطر و رنگ و اين گونه شگفتی هاست. آيا اينها بايد ما را جذب کنند، يا خداوند جميلي که اين همه جمال ساخته است؟
ای عقل تو خوش باشی در دانش و در بينش
|
يا آنکه به هر لحظه صد عقل و نظر سازد
|
ای عقل تو خوش باشی در دانش و در بينش بعضیها شيفته عقلانيت هستند؛ عقلانيت مدرن ، اين دوران، دوران عقلانيت است ، عقل خود کفا ! عقل خود بنياد!! که شيفتهاش شدهايم و خدا را کنار گذاشته ايم . آيا هيچ از خود سئوال مي كنيم كه چه کسی اين عقل را به ما عطا کرده است؟
آيا داستان موران را از زبان مولوی شنيده ايد ؟... يکبار چند مور به بوم نقاشی هنرمندي راه پيدا کردند ! مور اولی به دوستش گفت اين قلم را ببين كه چه زيبا اين گل هاي ياسمن و نرگس را تصوير كرده. دومی می گويد انگشت ها را ببين که چقدر هنرمندانه اينها را می کشد. مورچه سوم می گويــد از اين انگشت های لاغر که چيزی بر نمی آيد ، به مچ دست نگاه کنيد که چطور انگشتان را حرکت می دهد. همينطور مورچه ها باهم در حال بحث بودند كه مور بعدی مي رسد و مي گويد اين بازوست که مچ را حرکت مي دهد . پس از مدتي مهتر موران ميرسد و ميگويد: نه، اين عقل است که به همه اينها فرمان مي دهد و سر انجام شاعر چنين نتيجه ميگيرد كه :
بي خبر بود او كه آن عقل و فواد
|
بي ز تغليب خدا باشد جماد
|
گر كه يک لحظه عنايت برکند
|
عقل زيـر ک ابلهی ها می کند
|
اگر يک لحظه عنايت خدا منصرف شود، همين عقلی که به آن مغرور هستيم ،ابلهی ها خواهد کرد.
الف و لامی که در ابتدای «الْحَمْد» آمده است، به معنای منحصر شناختن هر حمدي برای خداست يعنی منشاء هر حمدی در جهان خداوند است و بقيه ستايش ها در طول (نه در عرض) حمد خدا هستند.
اگر كسي هنری دارد ، عقلش به چيزی می رسد، از دنيا بهرهمند است يا توفيق خير و خدمتی پيدا می کند ، تماما از يکجا ناشی شده است.
پس « الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ». يعنی خدا رئيس ، گرداننده ، سرور و صاحب اختيار همه عالمين ،يعنی همه انسان های جهان است . پس اين دو آيه مقدمه سوره در خداشناسی است.
« الرَّحْمنِ الرَّحِيمِِ »
اين جمله يکبار در « بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِِ » و بار ديگر بعد از « رَبِّ الْعَالَمِينَ » آمده است . اين يک وصف است در دو حالت متفاوت؛ « الرَّحْمنِ الرَّحِيمِِ » اولی که بعد از « بِسْمِ اللهِ الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ » آمده است ، الهی را که سرچشمه رحمت خاص و عام است معرفی می کند ، يعنی ذات خدا توام بــــا رحمانيت است. دومی بعد از ربوبيت آمده است ، يعني ربوبيت خدا هم توام با مهربانی و رحمت است، هم اولوهيتش ، و هم ربوبيتش.
ممكن است كسي در روابط خانوادگي خيلی مهربان ، ولی در محيط کار و اداره خشن و سخت گير باشد و به کارمندان اعتنائي نكند. يعنی ذاتا خوب است، ولی نه در رابطه با ديگران و مناسبات اداری . ربوبيت در واقع همان نقش اداره کنندگی است. خداوند هم ذاتش رحمن و رحيم است ، و هم ربوبيتش ، يعنی مديريت اش در جهان به خاطر نياز به ما يا موجودات ديگر نيست. به خاطر رحمت است. مثل معلم و يا پدر و مادر که ما را در آموزش و تعليم ، نه از روی نياز، بلکه از روی مهربانی در معرض رحمت و رشد و بالندگی قرار می دهند .
« مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ »
آيه سوم « مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ »، مالک روز جزاست. مالک يعنی صاحب اختيار، بعضی ها آنرا مَلِک هـم می خوانند « مَلِكِ يَوْمِ الدِّينِ ». « يَوْمِ » نه به مفهوم بيست و چهار ساعت، بلكه مرحله اي در آينده است. « الدِّينِ» . ريشه لغوی کلمه دين جزا و پاداش است ، منظور دين اسلام نيست. ما در طول عمرمان تلاش هائی می کنيم و در آخرت نتيجه عمل مان را می گيريم، همان طور كه در پايان هر دوره آموزشی مدرک می گيريم و نتيجه اش در وجودمان تحقق پيدا می کند و در زندگی از آن استفاده می کنيم.
« مَلِكِ يَوْمِ الدِّينِ » ، چه کسی مالک آن روز است؟ چه کسی تصميم گيرنده است؟ مالک هم به معنای مالکيت است، هم ملک بودن ، يعنی پادشاه، صاحب اختيار و کسی که مالک و تصميم گيرنده است. اين خيلی مهم است که آدم بداند که او هم "الله" ، هم "رحمن" و هم "رب" است . ما نه تنها در دنيـا نيازمند او هستيم ، بلکه آينده مان هم به او وابسته است. او مالک و صاحــب اختيار آينده و آخرت نيز می باشد. اين طور نيست که وقتی از اين جهان رخت بربستيم ، در آنجا ارباب و پروردگار ديگری وجود داشته باشد. آينده هم باز به دست اوست.
« إِيَّاكَ َنعْبُدُ »
حال که آينده ما دردست اوست ، پس : « إِيَّاكَ َنعْبُدُ ». در اينجا مسئله عبادت مطرح می شود.
عبادت را در ترجمه های قرآن پرستش معنا كرده اند ، در حالي که پرستش معنای كاملي براي عبادت نيست و متاسفانه معادل آنرا هم در فارسی نداريم. عبادت بيان كننده حالت تسليم و تمکين انسان است. اولين بار دکتر شريعتی اين مفهوم را بيان کرد که عبادت يعنی هموار کردن جاده . « عبدالطريق» يعنی راه را آسفالت و هموار کرد « طريق معبد» يعنی جاده ای که عبد شده، يعنی براي راننده صاف شده و سنگلاخ و دست انداز ندارد . ماشين های جاده سازی را در عربستان نيز "عابد" ميگويند!!
ما وجودمان را برای خداوند بايد صاف و هموار کنيم ، يعنی در برابـر فرامين خدا مقاومت نکنيم. اگر می فرمايد انفاق کن، عفوکن، جهاد کن، و يا مهربان باش، وجودمان اين فرامين را مثل اسفنج بايد جذب کرده و پذيرای اوامر خداوند باشد.
پس چون خدا مالک قيامت است، ما فقط از او درخواست می کنيم و فقط نسبت به او اين حالت را داريم. يعنی در برابر شيطان مقاومت مي كنيم و او نمی تواند در وجودمان رخنه کند. شيطان يعنی تکبر، حرص، بخل ، حسد، خشم، کينه و..... . ما به خود تلقين مي كنيم كه فقط در برابر آفريدگارمان تسليم و تابع هستيم و نه هيچ كس ديگر. اين مي شود مفهوم عبادت.
آيا همين کافی است که ما چنين درخواستي داشته باشيم يا بايد از خدا هم کمک بگيريم ؟ البته که ما به کمک خداوند نيازمنديم. در واقع ما در عين تلاش از خدا نيز کمک می طلبيم .
«و إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ »
پس : «و إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ » در زندگی فقط از تو کمک می گيريم و پيش هيچ کس سر خم نمی کنيم.
استعانت فقط از "الله" است. يعنی در ارتباط با خالق و مربوط به هدايت ، نه کمک های عادی و متعارف بين انسانها . منظور از جمله : "فقط از تو کمک می گيريم" ، اين است که از هيچكس ديگر كمك نمی گيريم. « إِيَّاكَ » يعنی فقط تو، نه متوليان ديني. « إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ » بعد دوم است، که راجع به هرکدام از اين ابعاد صدها آيه در قرآن آمده است.
« اهدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ »
بعد سوم « اهدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ » است. نبوت از نباء می آيد، يعنــی خبرمهم . پيامبران و کتاب برای هدايت ارسال و نازل شده اند . هدايت يعنی چه؟ هدايت "راه "نمائی نيست ، "راه" بردن است. کسی از شما آدرس می خواهد ؛ اگر به او آدرس بدهيد ، تا راهش را پيدا کند، او را راهنمائــــی کرده ايد . ولی اگر بگوئيد دنبال من بيا تا به مقصد برسانمت ، او را هدايت کردهايد. در مفهوم هدايت تنها دانستن مطرح نيست ، بلکه تبعيت نيز در آن نهفته است.
قبل از اسلام عنوان "هادی" به کسی داده مي شد که کاروان را به مقصد می رساند. در آن زمان به علت گرمای شديد عربستان ، مسافران شب ها با نور ستارگان سفر می کردند. از آنجا که همه با موقعيت ستاره ها از نظرجهت شناسی آشنا نبودند، احتياج به کارشناس که همان هادی يا "بلدِ راه" باشد داشتند.
در ابتدي سوره بقره كه مي گويد :« ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ » ، نمی گويد« هدی للعالمين» . می گويد اين کتاب برای متقين هدايت است( نه عالمان). اگر معناي هدايت راهنمائی بود ،اين کتاب بايد برای هرکسی که آنرا بشناسد و بخواند و حافظ آن و يا مفسر آن باشد هدايت مي بود ، اما علم و آگاهي هر چند لازم ، اما كافي نيست . مي گويد براي متقين هدايت است .تقوا يعنی اراده و ترمز داشتن، يعنی آدم بتواند جلوی خواهش هاي دل و هوي و هوس و رذايل اخلاقي اش را بگيرد.
شما ممکن است بهترين قرآن شناس جهان باشيد ، ولی هدايت نشده باشيد . مي گويند تيمور لنگ قرآن را وارونه هم حفظ بود! می گفت حافظ که هنری نکرده! من قرآن را از آخر هم حفظ هستم !! با اين حال می گفت بزرگترين لذت جهان و تماشائی ترين مناظر، تماشاي فوران خون هنگام زدن ِگردن مخالفين است !!. او در لشگرکشی هايش هميشه محراب سياري همراه داشت که بيست نفر آنرا حمل می کردند! و به هر شهری كه به زور وارد می شد، ابتدا با علمايش بحث و مباحثه می کرد! ولی کارش قتل عام مردم بود . آيا چنين حافظي را ميتوان هدايت يافته تلقي كرد ؟ مفهوم هدايت رفتن است. ما در دعاها می گوييم خدايا بما توفيق بده تسليم فرامين تو باشيم ، نه اينکه فقط بدانيم. ما همه کم و بيش چيزهائي می دانيم ، دانشِ تنها که هدايت نيست ، مهم رفتن در اين مسير و به مقصد رسيدن است.
« اهدِنَــــا » ، ما را هدايت كن . نمی گويد من را . در اين سوره جاي« من» نيست ، همه اش «ما» ست. سرنوشت ما به هم ارتباط دارد. همگی به اصطلاح سوار يك كشتي هستيم.
خدايا دستمان را بگير و به ما توفيق بده که بتوانيم با هدايت تو به صراط مستقيم بيائيم. صراط يعنی راه . خيلی کلمات در قرآن معنای راه دارد؛ مثل طريق، جاده و سبيل و... مذهب يعنی شيوه رفتاري ، ذهب از رفتن می آيد. مسلک نيز از سلوک مي آيد كه رويه و رفتار است . صراط کلمه اي رومی است که وارد زبان عربی شده . «street » از همين ريشه است . کلمه يونانی اش « استراتو » است که به جاده های وسيع و سنگ فرش امپراطوری روم اطلاق می شد، مثل بزرگراه های کنونی .
صراط در ريشه عربی با سين بوده که تبديل به صاد شده است که جذب و بلعيدن هم معنی می دهد. اين راهی است اصلی و مستقيم که انگار ما را به سمت خودش جذب مي كند ، نه راهی پرپيچ و خم و سر در گم كننده.
ما روزی ده بار از خدا می خواهيم ما را به صراط مستقيم هدايت کند . آيا نبايد بدانيم که « واقعا » چگونه راهی را از او طلب مي كنيم ؟!
در قرآن سه باراز زبان حضرت عيسی نقل شده که فرمود: « إِنَّ اللّهَ هوربي و ربكم فاعبدوه »، « إِنَّ » تاکيد است . يعنی مسلما و فقط همان الله است که « رَبِّي وَرَبُّكُمْ » ،يعني هم ارباب من است و هم ارباب شما، « فَاعْبُدُوهُ » پس فقط او را عبادت کنيد ، نه من و نه ديگري را.
عبادت يعنی تسليم و رام شدن. مسيحيان می گويند اگر عشق عيسی دردلت باشد نجات پيدا می کنی. آيا اين ادعا درست است ؟. عيسي می گويد هرچه هست از اوست ، نسبت به او حالت تسليم و تمکين و عشق داشته باشيد. " هَـذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ . صراط مستقيم اين است. خدا به پيغمبـرما هم ميگويد اعلام نمايد : « قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ »، بگو الله من را به صراط مستقيم هدايت کرده است . به کدام صراط مستقيم؟ « دِينًا قِيَمًا »، به دين بر پا دارنده ای كه انسان را رشد می دهد. اين دين از کجا آمده است؟ « مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ »، ملت ابراهيم، يعنی همان زندگی و شيوه و آئين ابراهيم. « مِّلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ» ابراهيمی که حق گرا و صد در صد پاک و خالص و خدائی بود و هيچ انگيزه شرک آميزي در زند گی اش نداشت.
خداوند به ابليس می گويد بر آدم سجده کن، او سرپيچی می کند و از درگاه حق رانده مي شود . سپس مي گويد اگر به من مهلت دهي همه آدميان را ( كه برمن برتري دادي) گمراه خواهم كرد مگر بندگان خالصت را ! « وَلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ » . خدا هم می گويد « هَـذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ » يعنی صراط مستقيم همين است. همين كه از وسوسه هاي شيطان دور شويم و او را در نفس خود راه ندهيم .
ما اگر مفهوم صراط مستقيم را ندانيم، چه تاثيری در زندگيمان مي گذارد ؟ ما بايداز خدا بخواهيم تمام ناخالصی هامان را پاک کند و اگر در مسير او هستيم، خود را فراموش کرده و خالصانه فقط او را در نظر گرفته و هر كاري را در مسير رضای او انجام دهيم تا به سعادت و رستگاري برسيم.
« صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ »
در اين آيه ما آشكارتر مي گوئيم که از او چه می خواهيم. تمام قرآن سخن خدا با ماست ، اين سوره سخن ما با خدا ! شايد اين است علت آن که سوره حمد جدا از بقيه قرآن است. در سوره های ديگر خداوند از گذشتگان ، معاصرين پيامبر، آينده وآخرت، پيامبران وکارهای خوب و بد صحبت می کند، ولی در اين سوره به ما ياد مي دهد چگونه با او حرف بزنيم و ازاو بخواهيم که ما را به صراط مستقيم هدايت کند . ممکن است ندانيم صراط مستقيم چيست. او به ما مي فهماند كه : « صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ » ، صراط مستقيم ، صراط کسانی است که به آنها نعمت داده ای.... خدا به چه کسانی نعمت داده است؟ منظور اين آيه نعمت های کلی نيست ؛ ما تمام وجودمان نعمت خداست. « اللهم ما بنا من نعمه فمنک» ، يعنی خدايا هرچه نعمت داريم از جانــب توست. منظور از "« صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ » نعمتهای خاص است.
در دو آيه ديگر قرآن، کسانی را که خدا به آنها نعمت ويژه داده معرفي كرده است :
يكي آيه ۶۹ سوره نساء : « فأُوْلَـئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم.... » خدا به اين ها نعمت داده است:
« مِّنَ النَّبِيِّينَ » پيامبران، « وَالصِّدِّيقِينَ » آنهائی که پيامبران را تصد
:: برچسبها:
تفسیر ,
تفسیر سوره حمد ,
آمار ,
آیات ,
:: بازدید از این مطلب : 972
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3